عارف عرفان و احسانعارف عرفان و احسان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

سه قلوهای شیطون بلا

اولین تصویر از 3 قلوهای قند عسل ....عارف و عرفان توی یه گهواره و احسان جان توی یه گهواره جدا

جیگملیها بیمارستانو گذاشته بودن روی سرشون.niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com

خوش امدید قند عسلای مامان و بابا.....خیلی خیلی خوش امدید.....niniweblog.com

 

 عارف و عرفان در یک گهواره.... احسان در یک گهواره

 

6 تا 10 ماهگی به روایت تصویر

این دفعه با یه کامیون عکس اومدیم....ببینید و لذت ببرید ...ماشااله یادتون نره....... البته خبرای جدید هم داریم..... عارف جون دندونای پایینیش هنوز کامل در نیومده که امروز مامانم متوجه شد دندون نیش سمت چپش بالادراومده تازه نیش سمت راستی هم داره در میااد...جل الخالق اصولا دوتای بالایی اول باید دربیان بعد دندونای نیش که خیلللی هم درد داره...طفلی این اواخر که تب و گلاب به روتون اسهال داشته به خاطر دندونای نیش بوده.... دو روز میشه که عارف دیگه سینه خیز نمیره بلکه چهاردست و پا میره...در ضمن یه هفته بیشتره که به در و دیوار و مبل و میز و.... می گیره و روی پاهاش وایمیسه....عرفان دیشب تلاش میکرد چهارد دست و پا بره عزیزم... احس...
21 تير 1391

6 تا 9 ماهگی

سلام به همه دوستداران و خوانندگان وبلاگ شیطون بلاها می دونم که خیلللی دیر کردم......معذورم باور کنید.... خب بهتره که زود بریم سر اصل مطلب چرا که یهو  نی نی ها یادشون میاد که مامانی  رو میخوان.... جوجوها بزرگتر شدن و حسابی شیرین و وروجک...خبرای زیادی براتون دارم از اسفند ماه ٩١ شروع میکنیم.. ٣ اسفند و ١٣ اسفند به ترتیب عارف و عرفان ختنه شدن....هوراااا ٢١ اسفند احسان جون بالاخره به وزن مطلوب رسید و دکترش راضی شد عمل فتقش رو انجام بده. همه چیز به خوبی گذشت....و خیلی زود حالش بهتر شد.   در اردیبهشت ماه عرفان بدون کمک نشست.....نمی دونید چقد خوشایند بود.....چه لحظه شیرینی.... دو روز بعد عارف هم بدون کمک نشست...وا...
16 خرداد 1391

عکس قند عسلا.....5 ماه و 15 روز

سلام به همه دوستان مهربون که با خوندن خاطرات شیرین 3 قلوها و نظراتشون و دعاهای خیرشون به من انرژی میدن.....سعی می کنم در اولین فرصت بدست امده اینجا بیام و از شیطنتهای 3 وروجک بنویسم و عکساشونو براتون بذارم...... بالاخره وایمکس به خونه ما هم اومد و از وجود این تکنولوژی بهره مند شدیم....... واما از پسملیهای گلم بگم که پوست منو بابایی رو حسااابی کندن...... عارف خیلللللی شیطون بلا شده.....خیللللی سرو صدا می کنه....ناله می کنه...گریه می کنه.....فقط توی بغل اروم میشه.....باید بغلش کنیم وتوی خونه تابش بدیم....چشماش همیشه پف کردس...بس که گریه می کنه طفلی اخه وقت دندون در اوردنشه کم کم........حق اون دوتارو خورده.....ماهم تصمیم گرفتیم ...
22 بهمن 1390

چهار ماهگی

گل پسرای من ٤ ماهه شدن .....کلی تغییر و تحول.....هوراااااا   الان دیگه کاملا مارو می شناسن......خنده هاشون دلمونو می برره   خوب وزن گرفتن   عارف جون خیلی خوب و محکم روی پاهاش وایمیسه...خیلللی ذوق می کنه....می خنده وبا ما حرف می زنه....منظورم اینه که ارتباط برقرار می کنه....اب دهنش هم اویزوون...چقد با مزه میشه ٦کیلو  و ٥٠٠ گرم وزنش بود عرفان هم حسابی تپلی شده.....وزنش ٧ کیلو ٥٠٠ گرم.....همچنان  خوش رو و خندون...  احسان جونم هم خوب رشد کرده ٥ کیلو ٧٠٠ گرم...... خیلللی  وراج شده......زیاد گریه می کنه....   قربون خنده هاشون....الان هر سه شون مارو می شناسن.......واسه اینکه بغلشون کنیمم...
16 دی 1390

اولین سرما خوردگی

سه قند عسل همچنان بی حال و بی قرارند. کوچولوهای من ابریزش بینی دارن..عطسه های کوچولو می کنن و سرفه هم اضافه شده.... عرفان جون که حال و احوالش بهتر بود امروز داااغون از خواب بیدار شد...پسمل عزیزم  با او حال و وضعش اونقد بازی کرد که روی بیماری کم شد. پسملی من خیلللی وراج شده خوابش هم حساابی بهم خورده. البته خواب هر ٣ تاشون بهم خورده دارم صدای گریشونو می شنوم... باید برم سراغشون...مامانم مواظبشون هست ولی از پس ٢ تا براومدن سخته.....عارف  هم خوابیده....   دعا کنید زودتر خوب بشن... پرستاری از ٣ کوچولوی  همسن که سرما خورده باشن خیلللللی سخته   من رفتم ...
24 آذر 1390

عکسهای سه شیطون بلا در 3 ماهگی

  خب دیگه حالا وقتشه.....در مطالب قبلی قول عکس جدید داده بودم که وقت نشد..ولی امروز عکسهارو اپلود می کنم.                                                                         ٦ اذر مصادف شد با اول محرم که شما می شدین ٣ ماهه. روز علی اصغر سال گذشته یه نی نی از خدا ...
24 آذر 1390

3 ماهگی

٣ ماهگی گلهای من مصادف شد با اول محرم. محرم سال گذشته بود که شمارو از خدا خواستم. البته از خدا خواستم فرزندی به من بده دختر یا پسرش  مهم نبود فقط فرزند سالم و صالح می خواستم. الحمدلله محرم امسال شما ٣ ماهه هستید . خداوند روی منو زمین نیانداخت و ٣ قند عسل به من داد.                خدایا هزاران هزار شکر برای نعمتی که به من و همسرم بخشیدی. ٣ ماه از اومدنتون می گذره. اصلا نفهمیدم چطور این ٣ ماه گذشت. خیلللی سخت وصد البته شیرین. الان دیگه شما بصورت ما خیره می شین و لبخند می زنین. مارو می شناسین. قلبون خنده هاتون... بابایی به مناسبت حلول ماه محرم از شما چ...
21 آذر 1390