عکس قند عسلا.....5 ماه و 15 روز
سلام به همه دوستان مهربون که با خوندن خاطرات شیرین 3 قلوها و نظراتشون و دعاهای خیرشون به من انرژی میدن.....سعی می کنم در اولین فرصت بدست امده اینجا بیام و از شیطنتهای 3 وروجک بنویسم و عکساشونو براتون بذارم......
بالاخره وایمکس به خونه ما هم اومد و از وجود این تکنولوژی بهره مند شدیم.......
واما از پسملیهای گلم بگم که پوست منو بابایی رو حسااابی کندن......
عارف خیلللللی شیطون بلا شده.....خیللللی سرو صدا می کنه....ناله می کنه...گریه می کنه.....فقط توی بغل اروم میشه.....باید بغلش کنیم وتوی خونه تابش بدیم....چشماش همیشه پف کردس...بس که گریه می کنه طفلی اخه وقت دندون در اوردنشه کم کم........حق اون دوتارو خورده.....ماهم تصمیم گرفتیم تبعیدش کنیم...دیشب زن دایی و مامان بزرگ و امیر حسین اونو بردن... تا بتونیم به عرفان که پنجشنبه برگشته خونه برسیم. دست مادر بزرگ درد نکنه که زحمت می کشه....دست زن دایی مامان امیر حسین هم درد نکنه که اینقد به شما محبت می کنه البته به منم محبت دارن....ای ول
ولی خیلللللللی دلم واسشون تنگ میشه و تا از خونه می رن بیرون گریه می کنممممم...
عرفان 3 هفته مهمون بابا بزرگ بوده.....منو بابایی واسه دیدنش بال بال می زدیم...خیللللی وروجک شده
پنجشنبه احسان جون رو گذاشتیم خونه بابابزرگ و عرفان و عارف رو اوردیم خونه...... عارف وعرفان الان می تونن روی جفت پاهاشون وایسن...اشیا رو راحت توی دست می گیرن و می برن توی دهنشون.....حسابی هم با دیدن ما دست و پا می زنن یا اینکه با یه جیغ خوشحالی کوچیک کمرشونو از روی زمین بلند می کنن ...یعنی مارو بغل کنید....
امیر حسین پسر دایی......خیلللی دوستون داره....البته بیشتر با عارف جورره....عارف هم یه هفته خونه امیر حسین موند....
خلاصه خانواده دست در دست هم به ما یه فرصتی برای استراحت دادن....احسان جون که پیش ما مونده بود حسابی بش خوش گذشت.
تنها یه چیز ازارم می داد اونم دلتنگی بود.....خیلللی دلم براشون تنگ میشه....ولی متاسفانه نمی تونم هر 3 رو کنار هم پیش خودم بذارم.....خیلللی سخته...پرستار خوب هنوز گیر نیوردم....هر کی می یاد یه ادایی داره......
احسان جون ماشالله حسابی جون گرفته......کم کم داره به پای برادراش می رسه.....خیللللی اقاس پسرم.......هنوز عملش نکردیم.......احتمالا بعد از 6 ماهگی دکتر عملش می کنه ولی خدارو شکر حالش خوبه....فقط هنوز ورم داره... اونم روی پاهاش می ایسته......ولی هنوز کف پاهاش رو نمی تونه روی زمین بذاره.....رو شیکم می خوابه گاه به جلو می خزه ولی زود خسته میشه پسرم........به پهلو غلت می زنه......ولی عارف غلت کامل می زنه......خیللللی هم حال می کنه......عرفان هم دیگه مثل اول از روی شکم خوابیدن خسته نمی شه و سرشو بالا می یاره و همه چی رو می پات.
در حال حاضر عارف و احسان خونه نیستن...مهمون دایی و پدر بزرگ هستن.....نمی دونید دیشب اقا عارف چقد بلا شده بود....خیلللی گریه کرد......با صدای گریه هاش عرفان هم گریه می کرد.....جالب اینه که هر دو از صدای گریه هم می ترسن و با هم گریه می کنن من شده بودم زن پاپای.......نمی دونستم کدوم رو بردارم کدوم رو بذارم
حالا دیگه وروجکها با هم حرف می زنن دستای همو می گیرن......موهای همو می کشن...البته عارف و احسان هنوز کچلن...ولی عرفان موهای مشکی و نرم وپر پشتی داره....عارف هچین چنگ می ندازه توی موهای عرفان.......صدای عرفان در می یاااد....
عارف علاقه عجیبی به مو کشیدن داره....کافی زلفهای اویزون ببینه....همچین می کشه...ماشالله به دستاش....
اب دهن هر سشون هم اویزونه.....خب مقدمه دندون در اوردنشونه دیگه.....
نمی دونید وقتی سفره پهن می شه اینا چکار می کنن...اونقد سر وصدا می کنن تا مجبور شیم بغلشون کنیم و با ما همراه شن....توی صندلیهاشون بند نمیشن
تنها چیزی که ارومشون می کنه تماشای کارتونه...خیلی به رنگها علاقه دارن.....همچین به تلویزیون خیره می شن.....تازه هر قد باشون بازی میکنیم تا حواسشون پرت بشه..اثررر نداره
ولی متاسفانه زووووود خسته می شن.....خیللللی تنوع دوستن از یکنواختی بدشون می یاد....
ای خدااااااا صبری بده به ماااا.......بابااااااااا تنوع......
حالا لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید و شیطون بلاها رو ببینید.....
دوتا عکس از عارف جووون
از چشماش شیطنت می باره
عکسی از عرفان جون
اینم احسان جووون
خوب ببینید و لذت ببرید
ماشاالله یادتون نره......
من و 3 قلوها روی ماهتون رو می بوسیم......